ایفما

شرح گفتگو

دنیای کودکان همیشه امن نیست

دنیای کودکان همیشه امن نیست

گفت‌وگو با امیر توده‌روستا، درباره فیلم «عصب‌کشی»
نزهت بادی

امیر توده‌روستا تحصیل‌کرده ادبیات نمایشی از دانشگاه سوره تهران است که کارش را با فیلم‌سازی در انجمن سینمای جوان ایران آغاز کرده و سال‌هاست عضوِ فعال و تأثیرگذارِ انجمن‌ها و جشنواره‌های مربوط به سینمای کوتاه ایران است. او هم‌چنین از اعضای هیئت مدیره انجمن فیلم کوتاه (ایسفا) (از سال 1395 تاکنون) و از اعضای آکادمی جشن خانه سینما (از ابتدا تاکنون) است و از سال 1400 ریاست هیئت مدیره انجمن فیلم کوتاه را بر عهده دارد. از فیلم‌های کوتاه او می‌توان به سلام آقای ایول، تلألو، یه روز قشنگ برفی (کارگردانی مشترک با خانم ماهایا پطروسیان)، رادیولوژی یک پرتره، عکاس‌باشی، صلح و جنگ و جای منو توی اتاق بنداز اشاره کرد که هر کدام جوایز بسیاری را در جشنواره‌های فیلم کوتاه کسب کرده‌اند. او اولین فیلم بلند سینمایی‌اش با عنوان پات را در سال 1392 ساخت و عصب‌کشی دومین فیلم بلند سینمایی او محسوب می‌شود. فیلم عصب‌کشی منتخب جشنواره‌های مختلفی همچون فریبورگ (ایتالیا)، پوسان (کره جنوبی)، دریاچه مونیخ (آلمان)، ونکوور (کانادا) استانبول (ترکیه) و هینان (چین) بوده و نامزدی جایزه اصلی پنجاه‌ودومین جشنواره فیلم رتردام (هلند) و جایزه سونر دهمین دوره جشنواره زیرزمینی تورین (ایتالیا) و تندیس بهترین فیلم جشنواره ترنسبایکالیا (روسیه) را کسب کرده است. فیلم عصب‌کشی درباره دنیای چند کودک پنج‌ساله در یک مهدکودک است که به شکل طنازانه و هوشمندانه‌ای، الگوپذیری بچه‌ها از والدین را به نمایش می‌گذارد و ضرورت و اهمیت آموزش جنسی به بچه‌ها را یادآوری می‌کند. این فیلم به دلیل بهره‌مندی از یک فرم سینمایی تازه و متفاوت در طرح مسائل کودکان در دنیای مدرن و امروزی، به یکی از بهترین نمونه‌ها از سینمای کودک و نوجوان بدل ‌شده است. 


با توجه به حساسیت موضوع، چطور در ایران فیلم را ساختید و با چه راه‌کارهایی توانستید در برابر سانسور مقاومت کنید؟

ما باید یک واقعیت را بپذیریم؛ این‌که ما تعلیم‌یافته‌ی همین نظام آموزش و پرورش هستیم. بچه‌های بعد از انقلاب هستیم و تربیت ما در همین 40 و چند سال بعد از انقلاب شکل گرفته است. ناخواسته وقتی ایده‌ای به ذهن منِ فیلم‌ساز با چنین تاریخچه‌ای می‌رسد، از همان ابتدا سانسورشده است و به طور طبیعی نباید این فیلم دچار سانسور شود. چون ما هر چقدر هم بخواهیم خودمان را رها کنیم، آن سانسورزدگی در درونمان نهادینه شده است. این نقدی نیست که من به خودم داشته باشم، بلکه نقدی است بر وضعیت اجتماعی که در آن فیلم می‌سازم. بنابراین، انتظار من این بود که مشکلی با این سوژه وجود نداشته باشد و بتوانیم کار کنیم. در آن مقطعی که من می‌خواستم فیلم را بسازم، حدود سال 97، یک ویدیویی در فضای مجازی منتشر شده بود که از بچه‌ها می‌پرسیدند که شما می‌دانید چطور به دنیا آمدید؟ این ماجرا دقیقاً زمانی بود که من درخواست پروانه داده بودم. بعد از وایرال شدن این ویدیو سازندگانش بازخواست شدند و همین موضوع حساسیت را نسبت به این موضوع در شورای پروانه ساخت بیشتر کرد و از من سؤالات زیادی پرسیدند. درحالی‌که این موضوع فقط بخشی از فیلم من بود و فیلم به مسائل دیگری نیز درباره بچه‌ها می‌پرداخت. ولی به‌هرحال آن‌ها به من پروانه ساخت فیلم سینمایی ندادند و فیلم با مشکل مواجه شد. بعدها با توجه به تغییراتی که در فضای اجتماعی سیاسی ایجاد شد، حاضر شدند پروانه ساخت فیلم ویدیویی به من بدهند، ولی نتیجه‌اش این بود که فیلم نمی‌توانست از اکران سراسری در کل کشو برخوردار شود. من هم مجبور شدم تولید سبک‌تری را در نظر بگیرم. چون می‌دانستم که فیلم هر چقدر هم مخاطب‎پسند شود، ولی این امکان را نخواهد داشت که در سینماهای سراسری اکران شود. 

هم‌زمان با صحبت‌های شما فکر می‌کردم که هر جای دنیا که باشد، چنین موضوعی مورد حمایت و تشویق قرار می‌گیرد و حتی سرمایه و بودجه بیشتری هم به آن اختصاص داده می‌شود. چون به خاطر ارتباطش با حقوق کودکان از اهمیت زیادی برخوردار است و به سلامت و امنیت خانوادگی و اجتماعی کمک می‌کند. ولی در ایران متأسفانه این نوع موضوعات همواره به حاشیه رانده می‌شود و اجازه طرح و بحث و گفت‌وگو به آن را نمی‌دهند. 

بله، متأسفانه. احساس می‌کنم خود من از افرادی که باید فیلمنامه را تأیید می‌کردند و مجوز می‌دادند، توجه و حساسیت بیشتری نشان می‌دادم که مبادا فیلم تأثیر منفی روی بخشی از مخاطبی بگذارد که نباید فیلم را ببیند. به همین دلیل خودم درخواست تعیین درجه سنی برای نمایش فیلم دادم. چون فیلم برای مخاطبان بزرگ‌سال ساخته شده است. زمانی مد شده بود که بعضی از والدین برای این‌که باگ‌های تربیتی‌شان را پیدا کنند، با دوربین مدام از بچه‌ها فیلم می‌گرفتند. به نظرم این کارِ افراطی و وحشتناکی است که والدین ممکن است انجام دهند تا ببینند تأثیر تربیتشان روی فرزندشان چطور است. ولی فیلم من در بُعد اجتماعی این کار را انجام می‌دهد، بدون این‌که به بچه‌ها آسیبی برساند. یعنی این فیلم می‌تواند دریچه تازه‌ای به روی والدین باز کند تا اثرات رفتارهای خود را بر کودکان ببینند. با این‌که برایم مهم بود که جنبه سینمایی فیلم فدای بُعد اجتماعی آن نشود، ولی فیلم توانست تأثیراتی را بر مخاطبانش بگذارد. با این‌که فیلم تماشاگران کمی داشت، اما از همین مخاطب اندک بازخوردهای بسیار خوبی را گرفتم.


به نظرم نقطه قوت فیلم این است که وجه سینمایی بر وجه اجتماعی غالب است و اتفاقاً این ساختار درست سینمایی است که باعث تأثیرگذاری اجتماعی آن می‌شود. در طول کل فیلم، در مهدکودک، به مثابه جهان بچه‌ها، باقی می‌مانیم و والدین و بزرگ‌سالان با رفت‌وآمدشان به مهدکودک وارد دنیای کودکان می‌شوند. شما دوربین را به جای چشمان کودک می‌گذارید و همه مسائل را از زاویه دید او نشان می‌دهید و رفتار والدین را بر اساس ذهنیت کودکانه تحلیل و پردازش می‌کنید. این ساختار کمک می‌کند که مخاطب قدم به جهان بچه‌ها بگذارد و ببیند که روابط و مناسبات و دغدغه‌های بچه‌ها به اندازه بزرگ‌ترها اهمیت دارد. پایان تکان‌دهنده فیلم هم از دل چنین رویکردی برمی‌آید که کل فیلم از دریچه نگاه کودک روایت شده است. برایم جالب است بدانم چطور به چنین ساختاری رسیدید و توانستید به زاویه دید بچه‌ها نزدیک شوید و به جای آن‌ها به مسائل و روابط نگاه کنید و از زبان آن‌ها صحبت کنید؟ 

مرسی از تعریفتان. خوشحالم که نظر شما درباره فیلم، این هست. در فیلم قبلی هم محدودیت‌های فرمی داشتم. برای من همیشه اهمیت زیادی داشته که هم راوی و نحوه روایت و هم فرم و اجرای بصری آن، از نظر سینمایی درست باشد. از روز اول که این ایده به ذهنم رسید، این فرم هم همراه با آن شکل گرفت و این‌طور نبود که این فرم بعدها به قصه اضافه شود. من تعدادی بچه می‌دیدم که به اندازه شخصیت‌های فیلم‌های آقای فرهادی درگیر دغدغه‌ها و مسائل مهمی هستند. یعنی مسائلشان واقعاً برای خودشان جدی است. احساس می‌کردم من قرار است از بچه‌ها اجازه بگیرم و وارد دنیای آن‌ها شوم و مقطعی از زندگی آن‌ها را به نمایش بگذارم. درواقع، وقتی وارد دنیای بچه‌ها شدم، دیدم که همه چیز در آن جهان امن نیست و از آن‌جا پلات و طرح اصلی فیلم شکل گرفت. بر اساس این طرح من پنج قصه نوشتم که به هر یک از بچه‌ها اختصاص داشت. یعنی درواقع، من چهار فیلمنامه جداگانه درباره هر کدام از کودکان درون فیلم نوشتم. کار خیلی سختی بود، اما خودم این تجربه را خیلی دوست داشتم. من فیلمنامه را از زاویه دید آزاد، رعنا، همراز و رهام نوشتم و هر کدام قصه‌ای جداگانه برای خودشان داشتند. زمانی که می‌خواستم فیلمنامه اصلی را بنویسم و تصمیم گرفتم قصه اصلی مربوط به شخصیت رهام باشد، قسمت‌های مشترک و مرتبط با قصه رهام را در قصه بچه‌های دیگر پیدا کردم و به هم متصل کردم. 

سال‌هاست که دیگر فیلم خوبی در زمینه سینمای کودک و نوجوان نداریم. پیش‌تر دوره‌ای داشتیم که می‌توانیم از آن به عنوان دوران شکوفایی و پویایی سینمای کودک و نوجوان یاد کنیم که نتیجه فیلم‌های کسانی مثل عباس کیارستمی و محمدعلی طالبی و امیر نادری بود. ولی سال‌هاست که این جریان دچار رکود و افول شده است. درواقع، سینمای کودک و نوجوان در مقطعی از زمان متوقف شده و با جریانات سینمایی و اجتماعی روز پیش نرفته است و هم‌چنان از همان الگوهای سنتی و قدیمی در مواجهه با بچه‌ها استفاده می‌کند. به همین دلیل، فیلم شما را هم با انتظار زیادی ندیدم، ولی با فیلمی متفاوت و تازه روبه‌رو شدم که هم به مسائل بچه‌ها در دنیای مدرن و معاصر می‌پردازد و هم از ساختار سینمایی جدید و به‌روزی بهره می‌برد. 

نکته‌ای که درباره سینمای کودک و نوجوان می‌گویید، درست است. البته باید توجه داشته باشیم که به طور کلی، در سال‌های اخیر در سینمای ایران، فیلم خوب خیلی کم ساخته می‌شود. نظر شخصی من این است که حتی در سینمای جهان هم در طول 20 سال گذشته دچار رکود شده‌ایم. من معتقدم مخاطبان و منتقدان و جشنواره‌ها سلیقه را می‌سازند. اگر روزگاری در سینمای ایران هفت یا هشت فیلم کودک ساخته می‌شده، به دلیل استقبال مخاطب از آن بوده است. در دهه 60 ایران و دانمارک جزء کشورهای سرآمدی بودند که به فیلم‌های کودک و نوجوان توجه ویژه‌ای نشان می‌دادند. البته این توجه دلایل دیگری هم داشت. یکی از آن‌ها سانسور حاکم بر دهه 60 بود و فیلم‌سازان با ساخت فیلم‌های کودک به دنبال فرار از سانسور بودند. ولی دلیل آن هرچه بود، ما در آن دوران فیلم‌های شاخصی داشتیم. آن فیلم‌ها از مفهوم سینمای کودک و نوجوان عبور کردند و مخاطبانشان دیگر بچه‌ها نبودند. مثلاً من در کودکی که ساز دهنی را ‌دیدم، فیلم محبوبم نبود. اما وقتی بزرگ شدم و فیلم را دیدم، تازه فهمیدم این فیلم برای بزرگ‌سالیِ من ساخته شده و الان فیلم محبوبم است. اما درباره این‌که چرا در طول سال‌های اخیر جریان سینمای کودک و نوجوان از بین رفته است، فرمایش شما خیلی درست است. یعنی فیلم‌های کودک و نوجوان هم‌چنان ساخته می‌شود، اما ساختار آن‌ها قدیمی است و هنوز از همان دهه 60 الگو می‌گیرد. درحالی‌که باید کودک را در فضای امروز بشناسیم و ببینیم. 


بازی بچه‌ها خیلی خوب و شیرین است. یکی از موارد قابل نقد درباره سینمای کودک و نوجوان در گذشته، شیوه‌های غلط بازی گرفتن از کودکان و نوجوانان بوده است. مخصوصاً در دهه‌های اخیر که حساسیت و توجه زیادی نسبت به وضعیت بچه‌ها در پشت صحنه فیلم‌ها به وجود آمده، بعضی از رفتارهای فیلم‌سازان با بچه‌ها موقع تولید مورد بحث قرار گرفته است. با توجه به حساسیت موضوع فیلمتان چطور با بچه‌ها کار کردید و از چه راه‌کارهایی بهره بردید که بچه‌ها آسیب نبینند؟ آیا پروسه تولید در پشت صحنه‌تان به خوبیِ آن‌چه جلوی دوربین می‌بینیم، بود؟

حتی خیلی بهتر. این فیلم تجربه عجیبی بود. آن صحنه‌های خاص را ما با بازی و دوز و کلک گرفتیم که بچه‌ها اصلاً متوجه ماجرا نشوند. در صحنه آخر که بچه‌ها روی استیج در حال نمایش‌اند و صحنه حساسی است، ما از یک پارچه به عنوان حائل استفاده کردیم و بچه‌ها اصلاً نمی‌دانستند که دوربین در کجا قرار دارد و چه چیزی را فیلم‌برداری می‌کند. شاید باورتان نشود، اما فشاری که در این فیلم روی من بود تا جواب منطقی به بچه‌ها بدهم، خیلی بیشتر از فیلم‌هایی بود که با بازیگران بزرگ‌سال کار کردم. چون بچه‌ها بی‌نهایت جدی بودند و سؤالات دقیق می‌پرسیدند. بازیگر آزاد، شخصیت خاصی داشت و اصلاً از این بچه‌هایی نبود که گریه کند. در بخشی از کار متوجه شدم که این بچه دارد گریه می‌کند و از مادرش خواهش کردم که اجازه دهد با او صحبت کنم. معمولاً وقتی بچه‌ای گریه می‌کند، دلیلش می‌تواند این باشد که اسباب‌بازی یا شکلاتش را از او گرفته‌اند. ولی سطح دغدغه این بچه کاملاً متفاوت بود. من بعد از صحبت متوجه شدم که آزاد به مادرش توضیح داده که در این صحنه‌ای که باید کریر بچه را می‌انداختیم پایین، کارگردان فیلم اشتباه کرده و ما باید قبلش این کار را می‌کردیم. مادرش به او گفته بود که نباید روی حرف کارگردان حرفی بزنید و او خود قصه را نوشته و بهتر می‌داند. این جواب برای آزاد کافی نبود. 

درواقع، باید مثل یک بازیگر حرفه‌ای با او برخورد می‌کردید و او را توجیه می‌کردید که چرا از چنین میزانسن یا قاب‌بندی‌ای استفاده کردید.

دقیقاً. من با او صحبت کردم و برایش دلیل آوردم و توضیح دادم و بعد او قانع شد و کار را ادامه داد. به نظرم این بچه‌ها واقعاً استثنایی بودند. چون ما از بین تعداد خیلی زیادی این بچه‌ها را انتخاب کردیم. حتی یک بار در سال 98 من قصد ساخت فیلم را داشتم که به مشکل پروانه ساخت برخوردیم. اما مشکل دیگری که داشتیم، این بود که من بازیگر مناسب برای نقش آزاد پیدا نکردم. برای همین، کار به تعویق افتاد و بعد دوباره که در سال 97 تصمیم به تولید گرفتیم، فراخوان دادیم و تک تک بچه‌ها را انتخاب کردیم و من مطمئن شدم که می‌توانیم فیلم را بسازیم. من با وسواس زیادی بچه‌ها را انتخاب کردم و خانواده‌هایشان هم تست جداگانه دادند. چون والدین بچه‌ها به اندازه خودشان برایم مهم بودند. هرچند ممکن است از نگاه مخاطب سطح فیلم خیلی هم بالا نباشد، اما از نظر خودم برای این‌که به این سطح قابل قبول از فیلم برسیم، واقعاً کار خیلی سختی بود. باید وقت گذاشت و بچه‌هایی را پیدا کرد که متوجه اهمیت کار بشوند؛ آن هم بچه‌های پنج، شش‌ساله. خودم از نتیجه کار در زمینه انتخاب بازیگران خیلی راضی‌ام. در زمان تولید هم فضایی که بین بچه‌ها و تک تک عوامل فیلم شکل گرفته بود، فوق‌العاده بود. مهرداد همراهی، دستیاری که در بخش انتخاب کودکان همراه من بود، همچون خود من حساس بود و واقعاً برای انتخاب نهایی وقت زیادی گذاشتیم و به انتخاب‌های اولیه قانع نشدیم. در چنین فیلم‌هایی نمی‌شود فقط با کسانی کار کرد که کارشان خوب است. شما نمی‌دانید چقدر حضور سروش علیزاده به عنوان فیلم‌بردار در این کار تأثیرگذار بود. با تمام کودکی‌اش، سرِ صحنه حاضر بود. وقتی از کودکی حرف می‌زنم، منظورم شیلنگ‌تخته انداختن نیست، بلکه به این معناست که دنیای کودک را بشناسیم و درک کنیم و بتوانیم با بچه‌ها ارتباط برقرار کنیم. انگار همه ما هم‌بازی‌های جدی بچه‌ها بودیم، بدون ادا و اصول و لوس‌بازی. من یک تجربه شخصی دارم که به ارتباط با بچه‌ها در پشت صحنه خیلی کمک کرد. برادر بزرگم، علی، که صاحب بچه شد، من 19 سالم بود. یک روز من داشتم با بچه او بازی می‌کردم. به من گفت: «لطفاً این‌جوری مثل بچه‌ها با او حرف نزن، چون این باعث می‌شود که زبان بچه دیر راه بیفتد. شما مثل خودت حرف بزن. کاری نداشته باش که او چه مدلی حرف می‌زند. تو قرار نیست آینه بچه باشی.» این حرف ملکه ذهنم شد و احساس کردم ما در ارتباط با کودکان نیاز نداریم که ادای آن‌ها را دربیاوریم، بلکه لازم است که خودمان را به دنیای آن‌ها نزدیک کنیم و از چشم آن‌ها به همه چیز نگاه کنیم. در چنین شرایطی ارتباط بین ما و کودک درست‌تر شکل می‌گیرد.

 من نکته‌ای را درباره فیلم نوشته بودم که الان دیدم چقدر به حرف شما مرتبط است؛ اهمیتِ درست رفتار کردن با کودک. به نظرم درون‌مایه اصلی فیلم مسئله تقلید کردن و الگوبرداری بچه‌ها از بزرگ‌ترهاست. در طول فیلم مدام بچه‌ها جای والدینشان قرار می‌گیرند و نقش آن‌ها را بازی می‌کنند و در صحنه پایانی که رهام نقش پدر رعنا را بازی می‌کند، این درون‌مایه به ثمر می‌نشیند و هشدار می‌دهد که ما در حال بازتولید کلیشه‌ها و رفتارها و الگوها برای کودکان هستیم که شخصیت و منش آن‌ها را شکل می‌دهد.

قطعاً همین‌طور است. اساساً تقلید اولین بخش آموزش به کودک است و به همین دلیل، الگوهای رفتاری که در اختیار کودک قرار می‌گیرد، بسیار مهم است. چیزی که در فیلم می‌بینید، نتیجه تحقیقات میدانی بسیار زیاد من است. من حدود یک ماه در مهدکودک‌های مختلف حضور داشتم و به رفتار بچه‌ها نگاه کردم. هر کدام از بچه‌ها الگوهای خانوادگی دارند. البته در طول فیلم صحنه‌هایی که این الگوبرداری را نشان می‌داد، مخصوصاً درباره شخصیت همراز خیلی بیشتر بود که درنهایت در تدوین حذف کردیم.


در ابتدای فیلم، این پرسش از سوی رهام مطرح می‌شود که بچه‌ها چطور به دنیا می‌آیند و هیچ‌کس پاسخ درستی به این سؤال نمی‌دهد. درحالی‌که در مهدکودک به بچه‌ها در زمینه‌های مختلف مثل مذهب، موسیقی، مهارت‌های شغلی آموزش داده می‌شود، اما آموزش جنسی و مراقبت از خود که یک ضرورت و اولویت است، نادیده گرفته می‌شود. به‌هرحال، ما می‌دانیم که در جامعه ایران با طرح آموزش جنسی برای بچه‌ها مخالفت می‌شود و اگر فعالان و متخصصانی باشند که بخواهند در این زمینه آگاهی‌بخشی کنند، جلوی کارشان گرفته می‌شود. در صحنه پایانی، وقتی رهام صحنه خشونت جنسی را بازسازی می‌کند، والدین به نمایش آن اعتراض می‌کنند و نحوه رفتار و برخوردشان دقیقاً بازتابی از واکنش عمومی جامعه و حکومت است. سال‌هاست که آزار و خشونت جنسی علیه کودکان در ایران رواج دارد و هر وقت مطرح شده، به جای پیدا کردن راه‌کارهای مناسب برای پیش‌گیری، صورت مسئله را انکار و پاک کرده‌اند. 

ببینید چه می‌شود که یک‌دفعه آمار طلاق، خودکشی، یا جنایت‌های خانوادگی افزایش می‌یابد؟ به نظرم همه این‌ها نتیجه گره‌هایی است که در دوران کودکی و نوجوانی در مسیر رشد بچه شکل گرفته و در زمان مناسب حل نشده است. بنابراین، اگر بخواهیم آسیب‌های اجتماعی را ریشه‌یابی کنیم، می‌رسیم به همین نکاتی که شما فرمودید. افراد جامعه، بیمار نیستند که بخواهند مسیری را که به طور طبیعی در کشور پیش می‌رود، تغییر دهند؟ اگر درباره مسائل مختلف مدام صحبت می‌شود و حرف از تغییر می‌زنند، برای این است که شکل درستی ندارد. البته خوش‌بختانه بنیان این موضوع در بخشی از خانواده‌ها شکل گرفته است و امیدوارم خانواده‌های سنتی هم به‌زودی به این درک برسند که آگاهی جنسی بسیار مهم است و از بچه‌ها محافظت می‌کند. با این‌که موقعیت رسمی کشور و حکومت هیچ علاقه‌ای به این آگاهی‌بخشی نشان نمی‌دهد، ولی خود خانواده‌ها تلاش می‌کنند این شناخت و آگاهی جنسی و مراقبت از خود را به بچه‌هایشان بدهند. آگاهی کمک می‌کند آن گره‌ها به وجود نیاید، یا اگر هم به وجود آمد، چطور به‌درستی حل شود که مسیر رشد به شکل طبیعی پیش برود. نباید این گره‌ها مثل دمل‌های چرکین و بدخیم شود. اگر اطلاعات درست و دقیق درباره مسائل جنسی به‌موقع به بچه‌ها داده شود، می‌توان جلوی تعرض به کودکان را گرفت، که متأسفانه اتفاق شایعی هم هست. من برای تحقیقات قبل از فیلم با افرادی صحبت کردم که چنین تجربه‌ای را داشتند و دیدم که آن اتفاق چه تأثیری بر آینده و روند زندگی‌شان گذاشته است و به همین دلیل معتقدم که باید این آگاهی صورت بگیرد. امیدوارم این تغییرات بنیادین در کشور شکل بگیرد و نهادهایی مثل آموزش و پرورش متوجه شوند که آگاهی جنسیتی به شکل‌گیری اجتماع سالم در آینده کمک می‌کند و جرم و جنایت و خشونت را کاهش می‌دهد. 

اگر نکته‌ای در پایان هست، بفرمایید.

من خیلی از شما تشکر می‌کنم. گفت‌وگویمان یکی از متفاوت‌ترین مصاحبه‌هایم در طول زندگی‌ام بود. چون غالباً این مدل صحبت کردن کمک می‌کند که فیلم‌ساز به یاد بیاورد که چرا این فیلم را ساخت. سؤال‌های شما کمک کرد که چیزهایی برایم زنده شود و دلیل شکل‌گیری این فیلمنامه و ساخت فیلم با همه دشواری‌هایش به خاطرم بیاید. واقعیت این است که خیلی دوست داشتم این جریان فیلم‌سازی را ادامه دهم، اما الان سه سال گذشته است و با این‌که من چندین فیلمنامه در ادامه این فیلم نوشتم، اما اتفاقاتی افتاد که انگیزه‌هایم از بین رفت. درحالی‌که این فیلم‌ها می‌توانست در آینده منبع مناسبی برای شناخت آسیب‌های اجتماعی پیرامون بچه‌ها باشد. امید برای فیلم‌سازی که هنوز فیلمش را نساخته، خیلی قشنگ است، ولی برای فیلم‌سازی که فیلمش را ساخته و بازخوردهای مثبتی هم گرفته، ولی اکران مناسبی نداشته و دیده نشده، معنایی ندارد. در صحبت‌های قبلی پرسیدید که چرا فیلم کودک و نوجوان ساخته نمی‌شود. واقعاً دلیلش همین است. فیلم بعد از این همه تلاش در بدترین شرایط اکران می‌شود و فرصت دیده شدن نمی‌یابد. چون واقعیت این است که من فیلم را برای جشنواره‌های جهانی نساختم و مخاطب ایرانی را در نظر داشتم.

متأسفم به خاطر اتفاقی که برای فیلم افتاده است. درحالی‌که این نوع فیلم‌ها نه‌تنها این حق را دارند که مثل همه آثار سینمایی از اکران مناسبی برخوردار باشند، بلکه اتفاقاً باید مورد حمایت بیشتری قرار گیرند و مثلاً اکران‌های ویژه‌ای برای خانواده‌ها و والدین گذاشته شود. ولی آن‌چه می‌بینیم، این است که به جای حمایت، آن‌قدر موانع پیشِ روی فیلم‌ساز می‌گذارند که از فیلم ساختن پشیمان شود. 

متأسفانه. ممنون از لطفتان.


نویسنده:نزهت بادی


Copyright @2025 IIFMA. Designed By IIFMA Team