نتیجه درخشان یک جاهطلبی
گفتوگو با کاوه دانشمند، درباره جشنواره پراگ
نزهت بادی
کاوه دانشمند، نویسنده،
کارگردان و تهیهکننده ایرانی مقیم پراگ جمهوری چک است و کارگردانی سینما را در
مدرسه پراگ و سینمای ایران را در دانشگاه چارلز تدریس میکند. اولین فیلم کوتاه او
با نام بارانهای گاه به گاه در سال 1395 جایزه بهترین فیلم کوتاه
در دهمین جشن نویسندگان و منتقدان سینمای ایران را دریافت کرده و دومین فیلم کوتاه
او با عنوان آلولا در شصتوپنجمین جشنواره بینالمللی فیلم کوتاه اوبر هاوزن
در سال 2019 به نمایش درآمده است. اولین فیلم بلند او نیز با نام سندروم
تابستانی بیپایان در پنجاهوپنجمین جشنواره بینالمللی کارلووی واری
در سال 2022 جایزه بخش حمایتی وعدههای شرقی را که به سینماگران جوان اعطا میشود،
به دست آورده است. او همچنین جشنواره فیلم پراگ را راهاندازی کرده و به مدت 11
سال در مقام مدیر هنری جشنواره فعالیت میکند.
جشنواره در سال 2012 آغاز
شد و شامل سه بخش فیلم بلند داستانی، فیلم بلند مستند و فیلم کوتاه بود. ایده
اولیه شکلگیری جشنواره پراگ از کجا آمد؟ چرا احساس کردید برگزاری چنین جشنوارهای
ضرورت دارد؟
من در پراگ درس میخواندم
و وقتی تحصیلات سینماییام تمام شد، اتفاقی متوجه شدم که یک جشنواره سینمای هند
برگزار میشود. کنجکاو شدم و رفتم و یکی از فیلمها را که از فیلمساز محبوبم بود،
در سالن دیدم. تجربه بسیار جالبی بود که یک فیلم هندی از دهه 60 را با مردم چک در
سالن سینما ببینم. بعد با خودم فکر کردم چقدر خوب است که این کار را درباره سینمای
ایران کرد. آن موقع هم سینمای ایران شناختهشده نبود. گاهی فیلمی را در تلویزیون
نشان میدادند. حتی مثل الان هم نبود که امکان دستری به وی.اُ.دی فراهم باشد. بعد
با یکی از دوستان نزدیکم که با هم در ارتباط بودیم، مطرح کردم و او گفت ایده بسیار
جالبی است. واقعاً به همین سادگی شروع کردیم، ولی بازخورد بسیار خوبی گرفتیم. در
همان دوره اول در افتتاحیه جشنواره، فیلم جدایی نادر از سیمین را نمایش
دادیم. استقبال در حدی بود که نهتنها همه بلیتها فروش رفت، بلکه مردم در سالن روی
زمین هم نشستند. بعد از دوره اول به این نتیجه رسیدیم که درباره سینمای ایران میشود
کارهای زیادی کرد.
در انتخاب فیلمها و دعوت
از فیلمسازان چه معیارهایی برایتان اهمیت و اولویت دارد؟
انتخاب ما، سینمای مستقل
بود که آبروی سینمای ایران در خارج از کشور را حفظ کرده است. اتفاقاً آن زمان فیلمسازان
بدنهای بودند که خیلی علاقه به نمایش فیلمهایشان در جشنواره داشتند. حتی نهادهای
دولتی مثل بنیاد سینمایی فارابی و سیمافیلم خیلی تمایل داشتند در جشنواره مشارکت
داشته باشد، ولی آنقدر فیلمهایشان ضعیف بود که اصلاً امکان همکاری وجود نداشت.
در دو سال اول فقط با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به عنوان نهاد دولتی کار
کردیم و بعضی از فیلمهای کلاسیک ایران را نمایش دادیم. چون من خودم هم فیلمسازم،
برایم مهم بود که فیلمها از کیفیت سینمایی و هنری بالایی برخوردار باشند. چون
تماشاگران چک هم مخاطبان جدی سینما هستند و سینمای مستقل و حرفهای را دنبال میکنند
و نمیتوان هر فیلمی را برای آنها نمایش داد. بنابراین، همواره به دنبال سینمای
مستقل با کیفیت هنری قابل قبول بودیم.
هیئت داوران را بر چه
اساسی انتخاب میکنید؟
در دورههای قبل هیئت
داوران و جوایز قابل اعتنایی داشتیم. جایزه اصلی فیلم، پست پروداکشن تصویری فیلم
در جمهوری چک بود. پارسال هیئت داوری نداشتیم. به دلیل شرایط ویژهای که جشنواره
در آن برگزار شد و متمرکز بر جنبش «زن، زندگی، آزادی» بود، داوری را حذف کردیم.
امسال هم با ترکیبی از فیلمهای ایرانی و خارجی روبهرو هستیم و به جشنواره امسال
به عنوان یک دوره گذار نگاه میکنیم و به دنبال این هستیم که از یک جشنواره ایرانی
به یک جشنواره منطقهای و بعدتر به بینالمللی تبدیل شویم. به همین خاطر امسال هم
داوری نداریم، ولی از دوره بعد دوباره هیئت داوران را در جشنواره خواهیم داشت.
معمولاً هیئت داوران
ترکیبی از فیلمسازان ایرانی و چک هستند؟
معمولاً ترکیب ما سه نفر
تا پنج نفر است که همیشه یک نفر از ایران، یک نفر از چک و چند نفر از چهرههای بینالمللی،
هیئت داوران را تشکیل میدهند.
دوره اول جشنواره با تمرکز
بر زنان سینمای ایران شکل گرفت و پارسال در دهمین دوره جشنواره نیز جنبش «زن،
زندگی، آزادی» محور اصلی جشنواره قرار گرفت. در طول این 10 سال هم همواره به فیلمهای
زنان و فیلمسازان زن توجه ویژهای نشان دادید. این موضوع ثابت میکند که مسئله
زنان در سینما همواره برای شما جدی بوده و تحت تأثیر موج اخیر اتفاق نیفتاده است.
چرا زنان در سینمای ایران دغدغه مهمی برای شما در جشنواره پراگ بوده است؟
شما حتی اگر به اعضای
برگزارکننده جشنواره نگاه کنید، تعداد بسیار زیادی از گروه ما، زنان هستند. البته
عمدی در کار نبوده است که بخواهیم مردان را حذف کنیم. اما واقعیت این است که سینما
با حضور زنان، رنگولعاب جالبتری میگیرد. من گاهی به شوخی در کلاسهای درس یا
جمعهای دوستانه میگویم 120 سال است که سینما توسط مردان ساخته شده است و 95 درصد
تاریخ سینما را میتوان دور ریخت. بنابراین در بحث برابری زن و مرد، من اعتقاد
دارم که بهتر است 120 سال هم مردان فیلم نسازند تا تازه شرایط مساوی بین زنان و
مردان در سینما فراهم شود. به نظرم امکان اینکه 95 درصد کارها بد باشد، خیلی کم
است و نتیجه، بدتر از چیزی که داریم، نمیشود. در انتخاب فیلمهای جشنواره هم به
این نکته توجه داشتیم که حتماً تعادل در آن وجود داشته باشد. در سینمای بلند هنوز
حضور مردان پررنگتر است، ولی در بخش مستند، زنان حضور چشمگیرتری دارند. امسال هم
تعداد قابل توجهی فیلم از فیلمسازان زن داریم و افتتاحیه جشنواره هم به فیلم یک
فیلمساز زن اختصاص دارد. فکر میکنم ما هر چقدر در طول جشنواره جلوتر میرویم،
این معادله تغییر میکند و حضور زنان بیشتر شده است. من اعتقاد دارم سینمایی که
زنانه است، خیلی جذابتر است. این، سلیقه شخصی من هم هست. هرچند من هیچوقت نظرم
را به جشنواره تحمیل نکردم. چون فقط من فیلمها را انتخاب نمیکنم. ولی واقعیت این
است که در سالهای اخیر حضور فیلمسازان زن غلبه میکند، که البته من استقبال میکنم
و هرچه فیلم زنان بیشتر باشد، بهتر است.
سال گذشته به دلیل جنبش «زن،
زندگی، آزادی» جشنواره بهشدت متأثر از فضای اجتماعی و سیاسی حاکم بر ایران بود.
از انتخاب فیلمها که بیشتر متعلق به فیلمسازان در بند بود، تا برگزاری برنامههای
جانبی مثل کاشت درخت به یاد جوانان مبارز ایران توسط خانم تسلیمی. در طول این روند
10 ساله جشنواره چقدر مسئله مبارزه با سانسور و حمایت از سینمای غیرحکومتی برای
شما اهمیت داشته است؟
ما از همان سال اول تلاش
کردیم فیلمهایی را نمایش دهیم که دیده نمیشوند. همیشه مخالفتها و موانعی سر
راهمان بود و مدام با ما تماس میگرفتند و اخطار میدادند. هر چقدر که جلوتر
رفتیم، این ماجرا جدیتر شد. چون شرایط ایران بحرانیتر شد. ما هیچ علاقهای برای
داشتن یک جشنواره سیاسی نداریم و اساساً اعتقاد ندارم که از سینما به عنوان ابزاری
برای ابراز عقیده یا پیشبرد هدف سیاسی استفاده کنیم. چون خود سینما، هدف و مقصد
است. ولی سینما در ایران تحت تأثیر سیاست است و هرچه زمان گذشت، شرایط ملتهبتر
شد. به صورتی که فیلمسازان مستقلی که چند سال پیش در ایران فیلم میساختند، الان
یا ممنوعالخروجاند یا ممنوع الکارند. ما که این محدودیتها را علیه فیلمسازان
اعمال نکردیم. فقط جشنواره ما مثل آینهای است که وضعیت حاکم بر سینمای ایران را
بازتاب میدهد. ما کار سیاسی نمیکنیم، اما اساساً اینکه تمرکز ما بر سینمای
مستقل است، مسئلهدار میشود. جشنوارههای سینمایی ایرانی زیادی در دنیا برگزار میشوند
که خیلی بدناماند. مثلاً جشنوارهای در کانادا ورکشاپ تهیهکنندگی گذاشته و از
تهیهکننده سریال شهرزاد دعوت کرده بود، که پرونده تخلف مالیاش همه اخبار
ایران را به خود اختصاص داده بود. یا اینکه فرش قرمز با حضور بازیگران سینمای
بدنه برگزار میکنند، ولی ما سعی کردیم بر سینمای مستقل ایران متمرکز باشیم و
مادامی که مستقل کار میکنید، تگ سیاسی هم به شما میزنند.
امسال برای دومین بار است
که با کانون فیلمسازان مستقل ایران در جشنواره همکاری دارید. به نظرتان شکلگیری
چنین نهادهای مستقل سینمایی چقدر میتواند سلطه و انحصارطلبی حکومت بر سینمای
ایران را کاهش دهد و منجر به ایجاد فضای آزادتر و خلاقانهتری برای فیلمسازان
شود؟
به نظرم کمک زیادی میکند.
حتی میتوان نشانههای آن را در واکنشهای مسئولان حکومتی نسبت به ایفما دید. اینکه
تلاش میکنند اینطور القا کنند که یک عده آدم خارج از کشور هستند که مشغول دسیسهچینیاند.
همین عکسالعملهایشان نشان میدهد که ایفما توانسته اتفاقات خوبی را رقم بزند.
حضور مؤثر ایفما در جشنواره برلین و کن و رسانههای دنیا و حمایتش از فیلمسازان
مستقل واقعاً مهم است. در جمهوری چک که ما زندگی میکنیم، چندین ارگان دولتی هستند
که به فیلمسازان کمک میکنند و کاری به عقیده و فکر فیلمساز ندارند. فقط کیفیت
فیلم برایشان مهم است. در ایران هیچ ارگانی با این ماهیت وجود ندارد. مجموعهای از
ارگانهای کثیف و آلوده هستند که پولهای بیتالمال را خرج افراد مورد قبول خودشان
میکنند. واقعاً حضور ارگانی مثل ایفما خیلی ضروری و لازم است. زیرا در فضاهای
سینمایی بینالمللی وضعیت حاکم بر سینمای داخل ایران را شفافسازی میکند و همچنین
از فیلمسازان مستقل مخصوصاً جوان حمایت میکند. البته که راه طولانی و سختی در
پیش داریم. چون ارگانهایی در مقابل ایفما قرار دارد که با سرمایه زیاد دولتی کار
میکنند و از نیروی انسانی زیادی برخوردارند که هیچچیزی جز ایدئولوژی برایشان مهم
نیست و فقط پولشان را میگیرند. بااینحال، ایفما مسیر خیلی جدی و مهمی را شروع
کرده است و اعضای بسیار فعالی دارد که روزبهروز در حال گسترش است. به نظرم در طول
سالهای آینده میتوان اثرات درخشان آن را دید.
با توجه به اینکه شما هر
سال سینمای داخل و خارج ایران را پیگیری میکنید، به نظرتان سینمای ایران در طول 10
سال گذشته چه مسیری را طی کرده است؟ آیا میتوانیم از شکلگیری سینمای مستقل به
عنوان یک جریان یاد کنیم، یا بیشتر شاهد تجربههای فردی پراکنده هستیم؟
من فکر میکنم تجربههای
فردی بوده است. درواقع، من چیزی به عنوان یک جریان نمیبینم. چون ارگان و مسئولین
دلسوزی نبوده که بخواهند جریانی در داخل ایران ایجاد کنند و نهالی را بکارند و
آرام آرام آن را به ثمر برسانند. هر چهار سال یک بار همه مسئولین عوض میشوند و
سیاستهای جدیدی را میگذارند. نمونه خندهدار آن جشنواره فیلم فجر است که هر سال
قوانین آن، مدیریتش، بخشهای آن تغییر میکند و هنوز بعد از 40 و چند سال
استانداردهای یک جشنواره حرفهای را ندارد. وقتی ما درباره سینما در چنین کشوری
حرف میزنیم، خیلی نمیتوان به تجربههای جمعی و جریان فراگیر فکر کرد. در این سالها
فیلمسازانی بودند که فیلمهایی ساختند و فیلمسازان دیگری را تحت ثأثیر خود قرار
دادند. اما چیزی به عنوان یک جریان نمیبینیم. حتی الان در جشنواره میبینیم که هر
فیلمی که حضور دارد، ساز خودش را میزند. البته به شکل قشنگی راه خودش را میرود،
ولی نمیتوان همه را زیر یک چتر خاص گنجاند.
البته به نظرم باید این را
هم در نظر بگیریم که مسئله سانسور حاکم بر سینمای ایران یک مانع بزرگ در راه هر
گونه تشکلیابی و جریانسازی است. شاید به همین دلیل است که هر فیلمسازی بنا بر
توانش تلاش میکند که فضای اندکی را در خفقان و سرکوب موجود باز کند و این تلاشها
به صورت فردی است و هنوز آن پیوستگی بین آنها رخ نداده است.
حالا به سانسور اشاره
کردید. من نکته جالبی به ذهنم رسید. اینکه سانسور باعث شده با یک رویکرد مشترک در
فیلمهای ایرانی مواجه شویم. اینکه اگر فیلمساز میخواهد حرفی بزند، با ایما و
اشاره و ایهام و حرفهای شاعرانه میگوید. چون هیچوقت نمیتوان به طور مستقیم حرف
زد. در خارج از ایران، این موضوع به عنوان یک ویژگی مثبت برای سینمای ایران تلقی
میشود. ولی من فکر میکنم این خصوصیت هم دیگر دارد کهنه میشود و حتی برای خود من
آزاردهنده شده است. فیلمسازان مطرحی در ایران بودند که همیشه میگفتند ما سیاسی
نیستیم و حرفمان را در لفافه میزنیم و این سخنان روی فیلمسازان دیگر هم تأثیر گذاشته
است. همین موضوع باعث شده که یک نوع ترسو و محافظهکار بودن را در سینمای ایران ببینیم
که باعث شده کمتر فیلمی از سینمای ایران، آدم را حیرتزده کند. سینمایی که احساسات
ما را تحریک کند و ما چیزهایی را تجربه کنیم که در زندگی واقعی نمیتوانیم. به
همین دلیل من به عنوان یک ایرانی وقتی فیلمهایی را از ایران میبینم، احساس میکنم
این میزان سمبلبازی دیگر کسلکننده شده است. نکته بد ماجرا این است که این موضوع
به عنوان بخشی از ماهیت سینمای ایران تلقی میشود و از ویژگیهایش به حساب میآید.
به همین دلیل، اگر یک فیلم داستانگوی پرتنش بسازی، در خارج از ایران بازخورد خوبی
نمیگیرد. چون میگویند اینکه شبیه سینمای ایران نیست. سینمای ایران متانت و
آرامش و شاعرانگی دارد. میخواهم بگویم بعضی از چیزها هم به خاطر شرایط سانسور به
سینمای ایران تحمیل شده است. البته در چند سال اخیر تعدادی از فیلمسازان توانستند
از این وضعیت خودشان را رها کنند. امیدوارم این وضعیت تحمیلی در سینمای ایران از
بین برود. چون ما داستانهای جذاب ناگفته بسیاری داریم که کسی سراغشان نمیرود و
واقعاً حیف است. این، نظر شخصی من است و آدمهای دیگری هستند که مخالف من فکر میکنند.
همزمان با حرفهای شما داشتم
فکر میکردم شاید بدترین تأثیر سانسور این بوده که فیلمسازان را دچار تکرار و
انفعال کرده است تا فقط سراغ راههای آزمودهشده بروند و کمتر ریسک کنند. درواقع،
به جای اینکه هر فیلمسازی خودش پیشرو باشد و مسیر تازهای را باز کند، ترجیح میدهد
دنبالهرو فیلمسازانی باشد که پیشتر موفق شدهاند.
دقیقاً. جالب است که وقتی
فیلمهای فیلمسازان خارج از ایران را میبینیم، یکدفعه با یک نوع سینمای دیگر از
ایران مواجه میشویم که جسارت و تازگی بیشتری دارد. ولی فیلمهای داخل ایران که در
جشنوارههای بینالمللی مورد توجه قرار گرفتند، باز هم در همان مسیر رایج سینما هستند.
مثلاً من نمیفهمم چرا باید همه فیلمهای ما کند باشد. من خودم زمانی این نوع
سینما را دوست داشتم، اما از یک جایی به بعد احساس میکنید که انگار فقط تابع مد
است. همینطور که شما گفتید، انگار فقط میخواهند همان راههای آزمودهشده را
بروند. سینمای ایران این توانایی و ظرفیت را دارد که خلاقتر و جسورتر باشد، اما
این شرایط سانسور و مدیریت حکومت نالایق اجازه نداده است.
ما آن تنوع و تازگی را که
در سینمای کشورهای دیگر میبینیم، در سینمای ایران کمتر شاهدیم. از یک سو، سانسور
و ممیزی و دردسرهای گرفتن مجوز ساخت و پخش است که جلوی جسارت و جاهطلبی و
بلندپروازی فیلمسازان را میگیرد. از سوی دیگر، سرمایهگذاران و تهیهکنندههای
دولتی و بازاری که اجازه نمیدهند فیلمسازان مسیرهای تازه را تجربه کنند. به نظرم
این دو موضوع فیلمسازان را دچار انفعال و رکود کرده است.
دقیقاً. من زیادی حرف زدم،
ولی شما دقیقاً همان چیزی را گفتید که منظور من است و کاملاً با شما موافقم.
چقدر سینمای دیاسپورا و
تبعید در جشنواره نقش پررنگی دارد و فکر میکنید مهمترین تفاوت و تمایز سینمای
داخل و خارج ایران چیست؟
من نسبت به سینمای
دیاسپورا خیلی کنجکاوترم. شاید به این دلیل که خودم هم خارج از ایرانم و اینجا
فیلم میسازم. ولی مهمترین تمایز سینمای دیاسپورا این است که درگیر آن دروغی نیست
که در سینمای ایران حاکم شده است. البته فیلمسازان داخل ایران در این زمینه
تقصیری ندارند که گرفتار سانسورند. ولی واقعاً دیگر تحمل دیدن تصویر زنی با چادر و
چاقچور در خانهاش سخت شده است. مخصوصاً بعد از جنبش «زن، زندگی، آزادی». من گاهی
فیلمهای قدیمیتر را میبینم که مثلاً برای گریز از سانسور سر زنان حوله میپیچند،
یا کلاه میگذارند، یا موقع نزدیک شدن مادر و پسر از ترفندهایی استفاده میکنند که
تماس را نشان ندهند، خیلی غیرواقعی به نظرم میرسد. بنابراین، این نکته بسیار
متمایزی است که فیلمساز خارج از ایران مجبور نیست چنین دروغهایی را در فیلمش
نشان دهد. هرچند الان هم فیلمسازانی هستند که با دل و جرئت در حال ساختن فیلم
بدون حجاباند، که از نظر من خیلی قابل تقدیر است. اما از نظر تماتیک هم همانطور
که قبلاً گفتم، ما با سوژههای تکراری در ایران مواجهیم، مثل فقر، مسائل سیاسی،
مشکلات اجتماعی. یعنی فضا به سمتی رفته است که حتی فیلمسازی که هرگز طعم فقر را
هم نچشیده و دغدغهاش هم نیست، مدام در خیابانهای جنوب شهر و مناطق محروم فیلم میسازد.
در خارج از ایران اساساً دست فیلمسازان بازتر است و سراغ موضوعات جالبتر و تازهتری
میروند. این موضوعات گاهی به ایران ربط دارد و گاهی ندارد. مخصوصاً در آثار نسل
فیلمسازانی که در خارج از ایران به دنیا آمدند، با یک دنیای دیگری مواجه میشویم
و موضوعاتشان کاملاً تفاوت پیدا میکند. بنابراین، تصویر مشکلات داخل ایران در
سینمای دیاسپورا خیلی کمتر است.
از ابتدا مهمترین هدفی که
دنبال میکردید، چه بود و آیا پس از 10 سال و در آستانه یازدهمین سال برگزاری به
آن دست یافتید؟
هدف ما این بود که جشنواره
پلی باشد میان سینمای ایران و سینمای جمهوری چک و در چشمانداز بزرگتر، پلی باشد
میان سینمای ایران و سینمای جهان. ما از سال چهارم با کمک و همکاری کاوه فرنام عزیز تلاش کردیم برنامه همکاریهای مشترک بین
کشورها برای تولید فیلم را راهاندازی کنیم. کاوه خودش
بهتنهایی در این زمینه کلی تلاش کرده و کار را جلو برده و پل محکمی میان سینمای
ایران و سینمای اروپا برقرار کرد، که واقعاً جای تقدیر بسیاری دارد. بنابراین، هدف
اولیه برقراری این ارتباط میان دو کشور و دو فرهنگ ایران و چک بود. هرچند کار
بسیار سختی بود، اما تولیدات مشترک زیادی میان ایران و چک داریم. الان فیلمسازان
داخل ایران نگاه بسیار جدی به این نوع تولیدات مشترک دارند. 10 سال پیش که ما
جشنواره را راه انداختیم، فیلمسازان زیادی به این مسئله توجه نداشتند. سرمایهگذار
و تهیهکنندهای پیدا میکردند و بعد هم برای جشنوارههای خارجی میفرستادند تا
ببینند اقبال از فیلم چطور است. الان فیلمسازان مدام در مارکتهای جشنوارههای
بزرگ رفتوآمد دارند و فیلمهایی را میبینیم که محصول چند کشور هستند. با توجه به
همه این نکات، احساس کردیم که تمرکز جشنواره از سینمای ایران باید برداشته شود و
چشمانداز وسیعتری را در نظر بگیرد. البته ایران همواره در مرکز جشنواره خواهد
بود، اما قصد داریم به کشورهای همسایه که سینمای نزدیکتری به ما دارند، بیشتر
بپردازیم. مثلاً همین امسال فیلمهایی از افغانستان، تبت، ارمنستان و فلسطین
داریم. یا فیلمهای ایرانی داریم که داستانش در ایران رخ میدهد، ولی در فرانسه
ساخته شده است. بنابراین، هدف بعدیمان این است که از این فضای بسته و مرز
جغرافیایی فراتر برویم.
جشنواره پراگ به یک
جشنواره معتبر و اثرگذار بدل شده است. به نظر خودتان چه عواملی در اعتباربخشی به
جشنواره مؤثر بوده است؟
اولین دلیل، حضور فیلمهای
درخشانی بوده که فیلمسازان ایران ساختهاند و در جشنواره حضور داشته است. دلیل
بعدی این است که مردم چک بسیار فرهنگدوست و علاقهمند و کنجکاو نسبت به سینما
هستند. گاهی فیلمسازانی که در جشنواره شرکت میکنند، از میزان استقبال مردم چک
تعجب میکنند و باورشان نمیشود که کل سالن پر از جمعیت است. همچنین تیم ما،
افراد بسیار حرفهای هستند که فقط به خاطر عشق به سینمای ایران با ما کار میکنند.
حامیانی داشتیم که سالهای طولانی با ما همکاری میکنند، مثل وزارت فرهنگ چک،
شهرداری پراگ، مدرسه سینمایی پراگ و دانشگاه چارلز که بزرگترین و قدیمیترین
دانشگاه چک است و کمپانیهای فیلمسازی میثل مدیالست. درواقع، مجموعهای از این
عوامل باعث شدند جشنواره ادامه پیدا کند.
من میخواهم یک دلیل دیگر
هم اضافه کنم و آن، جسارت و جاهطلبی شما برای شروع کاری است که قبلاً کسی آن را
امتحان نکرده بود.
شما لطف دارید. چون من
تنها ایرانی در جشنواره بودم، همیشه اینطور به نظر رسیده که من همه کارها را میکنم.
ولی واقعیت این است که یک تیم هستیم و بخش عمده تیم ما هم از چک هستند. البته من
زحمت زیادی برای این جشنواره کشیدم، اما فقط من نبودم. افراد زیادی بودند که در
تمام این 10 سال پابهپای من کار کردند.
امیدوارم جشنواره همچنان
تداوم داشته باشد و به نتایج درخشانتری دست بیابد.
مرسی. خیلی لطف دارید.
امیدوارم.